ساز از پرده برون تا رخ زیبای تو نیست

دوباره خاک تو ،فریاد (برخیز ،بیداریم ) می خواند 
به این یلدای طولانی قسم، خورشید می آید
زمین گهواره ی گور تو ، با لالای مردن نیست 
هوا سرد است ، اما سردی ی ،دی را نمی گویم 
قلم ناخوش ترین احوال را دارد 
تو را این چشم بستن ،مایه ی عجز و ترحم نیست 
اینجا دشمنت کور است ، شاید کر
تو رفتی از زمین ، از آسمان می پایدت دشمن 
تو آزادی و روزی بی هوا 
نام تورا فریاد خواهم زد 
میترا کیانی
@mitrakiani1352
@shaeranehmk

ساز از پرده برون تا رخ زیبای تو نیست...

از اون وقتی که جای پات ،میون چشم من وا شدوجودم هر نفس بی عشق ،بی یاد تو حاشا شدنوشتم دوستت دارم ،تو هم گفتی گرفتاری نمی شد از نگات فهمید ،که آیا دوستم داری ؟ مچاله کردی شعرامو ، ولی باور نمیکردم به چش ساز از پرده برون تا رخ زیبای تو نیست...

شهد لبهایت که در جام شراب افتاده است آتشم در هستی از مستی به آب افتاده استآفتاب روی تو در فال من پیدا نشد در ته فنجان من یک قرص خواب افتاده استبوی گل از کوچه می آمد ،گمانم رد شدی خاطراتم شسته در روی ط ساز از پرده برون تا رخ زیبای تو نیست...

توهستی لحظه ای شیرین ،که بارون تازه میگیره منم رعد پر آشوبم ،که روشن میشه،می میرهمث خواب زمستونی ، که سنگین میشه وقت صبح دیگه خوابیدنت بسه،که خورشیدم شده خیرهتوسقف آسمون باشی ،ولی عکست کف دریا نگو بال ساز از پرده برون تا رخ زیبای تو نیست...

در محبت کردنت ،گاهی سخاوت لازمستزندگی سخت است باعشقت ، جهالت لازمستاضطرابم میدهد ،دلواپسی ،دلشوره هاسنگ هم باشی اگر،گاهی لطافت لازمست دل شکستی ،خون چکید از دیده ام ،گفتی نترسالتیام درد را ،زخم حجامت ل ساز از پرده برون تا رخ زیبای تو نیست...

درمیان جمع،حبس انفرادی می کشمدر هجوم اشکها،فریاد شادی می کشمگفته ای دیوانه ام ،من هم ندارم اعتراضصبرم از آنست ،دردی اعتیادی می کشمسرنوشتم ،گم شدنهایی ،میان تیرگی استقلب شبها را به دامی ،بامدادی می کشم ساز از پرده برون تا رخ زیبای تو نیست...

آسمان ،بغص نکن ،گریه اگر حرمت داشت اشک تمساح ،به چشم همگان ،قیمت داشت دیگر این خنده و جوک ،علت  بی عاری نیست کار دیگر نتوان کرد ،که این حکمت داشت !!گفته ای مور و ملخ ،شخم کند مزرعه راملخ اندازه ی تو ش ساز از پرده برون تا رخ زیبای تو نیست...

نوبت از ما بگذرد ،نوبت رسد بر دیگری 
هست سرمای زمستان را، بهار باوری

الکل عمری بود ،محروم از نگاه عابدان 
هال مسجد بود ،ماوای حلال زاهدان 

بعد این بیماری صادر شده از خلق چین 
بسته راه انتقالش زائران را ،عقل و دین 

هست الکل راه درمان ،راه دوری از بلا
بوی الکل می دهد صحن و ضریح از ماجرا

روی مستان کرده اینک الکل از مستی سپید
هیچ کس روی خوش این روزا نظیر او ندید
میترا کیانی
@mitrakiani1352
@shaeranehmk

ساز از پرده برون تا رخ زیبای تو نیست...